دیبادیبا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

عشق مامان و بابا

عکس های دوستای دیبا جون

دیبا جون اینا دوستای تو هستن که ماماناشون مثل مامان تو با هم باردار بودن و روزای انتظارو با هم گذروندیم البته یه چندتایی هم نیستن.مامان حدیث جون این عکسارو درست کردن از سمت راست بالا كيان ديانا آرتين آويسا پانيسا متين آرتين حديث از سمت راست پايين آدرينا ديبا ياسمين بيتا ديانا  آيلين نورا   ...
31 تير 1392

عکس های 6ماهگی دیبا جون

تازه بابایت یادت داده چراغ را روشن و خاموش کنی       قربون بیسکوییت خوردنت برم           اولین بار که خودت تو تختت وایسادی و ذوق کردی ، قربون خندیدنت  بشم عزیزم     دیگه خیلی شیطون شدی داری از تختت میای بیرون که مچتو گرفتم ...
31 تير 1392

کارهایی که در شش ماهونیمه گی انجام میدی

سلام دیبای قشنگم قبون قد و بالات بشم من.دخترم هزار ماشاالله دیگه بزرگ شدی و خیلی کارای جدید میکنی ١-کاملا چهاردست وپا میری ٢-هرجایی را میگیری و بلند میشی-   ٣- از تختت دولا میشی و میخوای بیای پایین   ٤-با لیوان آب میخوری ٥-هرچی که ما میخوریم را تمایل به خوردن داری ولی مامان چیزای مجاز را فعلا بهت میده  ٥-چند تا کلمه کوچولو میگی وقتی که غذا میخوای و یا وقتی میری حموم.  ٦-وقتی صدات میکنم بر میگردی وبهم میخندی-          ٧-وقتی بهت میگم "نه" میفمی و دیگه اون کارو انجام نمیدی خلاصه من هر روز شاهد بزرگ شدنتم و تو برام حسابی دلبری میکنی بابایی  هم که دیگه برات غش میکن...
30 تير 1392

6 ماهگی دخترم

سلام دیبای نازم امروز ٦ ماهت تموم شد بالاخره ،خدارو شکر که نیم سال از زندگیتو با سلامتی گذروندی عزیز دلم .واکسنت هم خداوشکر به خیر گذشت و تب نکردی و خیلی اذیت  نشدی.دیگه باید غذا بخوری و کارهای جدید بکنی.امیدوارم همیشه خوب و سلامت باشی و خدا همه بچه هارو برای پدر و مادراشون سلامت نگه داره.ان شاالله ...
12 تير 1392

اولین عروسی که رفتی دخترم

سلام دیبا جوم دیشب عروسی دوست با بایی بود و شما برای اولین بار رفتی عروسی.خیلی خوب بود و خوش گذشت همه عاشقت شده بودن قربون صدقه ات میرفتن.تو هم مثل همیشه به همه میخندیدی و ابراز احساسات میکردی عزیزم.بعد هم سر ساعت شیر خوردی و تو بغل مامان خوابیدی.بابایی خیلی هوامونو داشت و اصلا از عروسی چیزی نفهمید.خلاصه شب به یاد موندنی بود عزیزم امیدوارم همیشه  شاد وخندون باشی.     ...
5 تير 1392
1